تمام شب را به گناه نشست ، آنقدر که شفق پدیدار گشت .
و بعد با خود اندیشید چرا همیشه باید خجلت زده باشد ،
همیشه نگران از گناه
همیشه عذاب وجدان و همیشه دورافتادگی ،
و اندیشید که اندوهش شاید که به خاطر ثانیه هاست
و گفت : میشود من گناه کنم ولی همیشه نزدیک بمانم ؟!
ادامه دارد